زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
قـسم به ساحـتِ ذکـرِ شریف "هو" بابا به روی من شـده این اشـک آبـرو بابا "عـدو شود سبب خیر گر خدا خواهد" چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا چه حیف شانه نداری که سر بر آن بِنَهم بگـویم از غـمِ خود شرحِ مو به مو بابا خـداش خـیـر دهـد راهِـب مـسیـحی را که با گـلاب تو را داده شُـسـتـِشـو بابا! الـهـی خـیـر نـبـیـنـد که خـولی نـامـرد کـشید دست به روی تو بیوضـو بابا! نـمـانـده وقتِ زیـادی به رفـتـنـم، حـالا شدم کـنـارِ سـرت گـرمِ گـفـتـگـو بـابـا بـیـا و بـاز صـدایـم بـزن "رقـیـۀ مـن" تو هم بخـواه ز من که "بگو بگو بابا" چه خوش گذشت به من این سفر کنار عمو چه بد گـذشت به من شام بیعـمو بابا! لـبِ تـرک تـرکت را نـدیـده میبـوسـم چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا چه قدرسخت لبت چوب خورده، باباجان چه قـدر سخـت بـریـده شـده گـلـو بابا! |